جدول جو
جدول جو

معنی غرقه گه - جستجوی لغت در جدول جو

غرقه گه
(غَ قَ / قِ گَهْ)
مخفف غرقه گاه. رجوع به غرقه گاه شود:
شنیدن را به جای نقطه درها آرم آویزه
اگر بیرون نهم زین غرقه گه همچون صدف پا را.
درویش واله (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
غرقه گه
جای غرق شدن غرقه گاه
تصویری از غرقه گه
تصویر غرقه گه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غرقه گاه
تصویر غرقه گاه
جای غرق شدن
فرهنگ فارسی عمید
(غَ قَ / قِ)
جای عمیق از آب که امکان خلاصی در آن متصور نباشد. (آنندراج). غرقگاه. آنجا که غرق شوند:
بس کس که اوفتاد در این غرقه گاه غم
چشم خلاص داشت، سفینه اش وفا نکرد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ / دِ)
آنکه غرق شود. غرق شده. غرق گشته. رجوع به غرق شود:
مرد غرقه گشته جانی می کند
دست را در هر گیاهی میزند.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ / دِ)
غریق. در آب فرورفته. در آب مرده. در آب خفه شده. غارق. مغروق. غرق:
ای غرقه شده به آب طوفان
بنگر که به پیش تست زورق.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(غَ قَ / قِ تَ)
آنکه تنش غریق باشد. غریق:
نی نی چو من جهانی سیراب فیض اوست
سیراب چه که غرقه تن از فرغر سخاش.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ / دِ گَهْ)
مخفف گرده گاه، قد و قامت. (ولف). و رجوع به گرده گاه شود.
- گرده گه برکشیدن، کنایه از بلندبالا شدن. کشاله کردن:
ز پستی و کندی به مردی رسید
توانگر شد و گرده گه برکشید.
فردوسی.
میان تنگ و باریک همچون پلنگ
کجا گرده گه برکشد روز جنگ.
فردوسی.
و رجوع به گرده گاه شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد. سردسیر است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(غَ گَهْ)
جای غرق شدن. آنجا که غرق شوند. مخفف غرقگاه:
کآنان که ز غرقگه گریزند
زاندیشۀ باد رخت ریزند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از غرقه گاه
تصویر غرقه گاه
جای غرق شدن غرقه گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرقه تن
تصویر غرقه تن
آنکه بدنش غرق شده غریق
فرهنگ لغت هوشیار
یا گرده گه برکشیدن، قد کشیدن بلند بالا شدن: زپستی و کندی بمردی رسید توانگر شد و گرده گه برکشید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرقگه
تصویر غرقگه
جای غرق شدن غرقه گاه
فرهنگ لغت هوشیار